تنهایی من ...

خنده ام میگیرد
وقتی پس از مدت ها بی خبری
میگویی دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی وا ژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت
همه صدای فریادم را شنیدند
توصدای سکوتم را بشنو
دلنوشته های یک دختر بارونی
خنده ام میگیرد
وقتی پس از مدت ها بی خبری
میگویی دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی وا ژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت
همه صدای فریادم را شنیدند
توصدای سکوتم را بشنو
گاهــــی
احســـــــاس میکنم روی دست خدا مانده ام . . .
خستـــــــه اش کرده ام . . .
خودش هم نمی داند . . .
با من چه کند...
گفتی دوست دارم!گفتم به اندازه چی؟
گفتی به اندازه اسمان
گفتم: به وسعت همان؟ گفتی: دریا
گفتم: به عمق همین؟ گفتی به عمق دلم که
بزرگتر از هر دریایی است.
حالاکه مدتهاگذشته می بینم دلت واقعاعمق دارد
چون چند نفر دیگه هم بعد
از من امده اند و هنوز هم جا دارد.
انگار خدا یه پتوی گرم کشیده رو سر اسمون...
از سرما چیزی اگه برسه فقط سوز زیر پتوه که پامونو قلقلک بده یادمون نره زمستونه ...
باران که میبارد دلم تنگ تر می شود...
من راه میفتم بدون چتر ...
دیری نمیپاید که قندیل میبندند...
عجیب سرد است هوای نبودنت!!...
وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر
وای از دست این لحظه های نفس گیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر
خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام
کور باش بانو !
نگاه که می کنی ،می گویند:نخ داد !
عبوس باش بانو ، لبخند که می زنی ، می گویند :پا داد !
لال باش بانو !
حرف که می زنی ،می گویند:جلوه فروخت !
شاید دست از سر مان بردارند... شاید!!
گاهـــــــــــــــــــــی وقتـــــــــــــــــها . . .
از کنار غصه ها باید رد شد و گفت :
میـــــــــــــــــــــــگ میـــــــــــــــــــــــــگ . . .